عاشقانه ها | ||
|
![]() ![]() ![]() ![]()
بیشتر از آنچه که تصور میکنی دوستت دارم و بیشتر از آنچه باور داری عاشق توهستم جز تاریکی و سیاهی ندارد! دوستت دارم چونکه مرا باور داری و مرا لایق آن قلب پر از محبتت میدانی! و جز این از خدای خویش هیچ آرزویی را ندارم از طرف من به تو! معنای واقعی عشق را به من ابراز کردی و آموختی! به جز تو کسی لایق این قلب بی طاقت من نیست کسی هست که عاشق و دیوانه تو می باشد ! در آغوش خود بفشارم! پر از لیلی و مجنون است، اما همه عاشقان یک سو ، و من و تو نیز یک سوی دیگریم! تو را عبادت میکنم! عزیزم بدون تو ،جایی در این دنیای بزرگ ندارم ، و تنهاتر از من دیگر تنهایی نیست! می نگرم تو را میبینم . آنقدر دوستت دارم که دیگر هیچگونه جای ابرازی برای آن نیست! توانستی بمانی با قلبم ، بسازی با احساسم و درک کنی زندگی ام را ! در قلبت طلسم کرده ای و نگذاشتی هیچ کس دیگر قلب مرا از تو بگیرد ! با اراده و با احساسی پرا از دوست داشتن میگویم که دوستت دارم تا همه عاشقان فریاد مرا بشنوند و به من بنگرند و شرمنده شوند! [ دو شنبه 14 فروردين 1391
] [ 23:23 ] [ حامد ] [ دو شنبه 14 فروردين 1391
] [ 22:59 ] [ حامد ]
از دوست داشتنامشب از آسمان دیده ی تو
روی شعرم ستاره می بارد
در زمستان دشت کاغذها
شعر دیوانه ی تب آلودم
شرمگین از شیار خواهشها
پیکرش را دو باره می سوزد
عطش جاودان آتش ها
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
از سیاهی چرا هراسیدن
شب پر از قطره های الماس است
آنچه از شب به جای می ماند
عطر سکر آور گل یاس است
آه بگذار گم شوم در تو
کس نیابد دگر نشانه ی من
روح سوزان و آه مرطو بت
بوزد بر تن ترانه من
آه بگذار زین دریچه باز
خفته بر بال گرم رویاها
همره روزها سفر گیرم
بگریزم ز مرز دنیاها
دانی از زندگی چه می خواهم
من تو باشم .. تو .. پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو .. بار دیگر تو
آنچه در من نهفته دریایی ست
کی توان نهفتنم باشد
با تو زین سهمگین توفان
کاش یارای گفتنم باشد
بس که لبریزم از تو می خواهم
بروم در میان صحراها
سر بسایم به سنگ کوهستان
تن بکو بم به موج دریاها
بس که لبریزم از تو می خواهم
چون غباری ز خود فرو ریزم
زیر پای تو سر نهم آرام
به سبک سایه به تو آویزم
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه نا پیداست
من به پایان دگر نیندیشم
[ دو شنبه 14 فروردين 1391
] [ 22:51 ] [ حامد ]
آخرین حرف تو چیست؟ قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض یک طرف خاطره ها! یک طرف پنجره ها! در همه آوازها! حرف آخر زیباست! آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟ حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست [ چهار شنبه 9 فروردين 1391
] [ 12:47 ] [ حامد ]
امشب خیال دارم تا صبح گریه کردن ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته یک سینه غرق مستی دارد هوای باران از این خراب رسوا امشب دلم گرفته امشب خیال دارم تا صبح گریه کردن شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته خون دل شکسته بر دیدگان تشنه باید شود هویدا امشب دلم گرفته ساقی عجب صفایی دارد پیاله ی تو پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است فردا به چشم اما امشب دلم گرفته [ چهار شنبه 9 فروردين 1391
] [ 12:43 ] [ حامد ] منم ادمم منم دل دارم منم.... [ چهار شنبه 9 فروردين 1391
] [ 12:26 ] [ حامد ]
سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گريههاي عقدهگشا در گلو شكست
اي داد، كس به داغ دل باغ، دل نداد
اي واي، هايهاي عزا در گلو شكست
آن روزهاي خوب كه ديديم، خواب بود
خوابم پريد و خاطرهها در گلو شكست
"بادا" مباد گشت و "مبادا" به باد رفت
"آيا" ز ياد رفت و "چرا" در گلو شكست
فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرين و آفرين و دعا در گلو شكست
تا آمدم كه با تو خداحافظي كنم بغضم امان نداد و خدا..... در گلو شكست [ جمعه 4 فروردين 1391
] [ 11:40 ] [ حامد ]
دود می خیزد ز خلوتگاه من. کس خبر کی یابد از ویرانه ام؟ با درونِِِ سوخته دارم سخن . کی به پایان میرسد افسانه ام؟ دست از دامان شب برداشتم تا بیاویزم به گیسوی سحر. خویش را از ساحل افکندم در آب ، لیک از ژرفای دریا بی خبر بر تن دیوارها طرح شکست. کس دگر رنگی در این سامان ندید. چشم میدوزد خیال روز وشب از درون دل به تصویر امید. تا بدین منزل نهادم پای را از درای کاروان بگسسته ام گرچه میسوزم از این اتش به جان لیک بر این سوخن دل بسته ام. تیرگی پا میکشد از بام ها : صبح میخندد به راه شهر من. دود میخیزد هنوز از خلوتم با درون سوخته دارم سخن [ جمعه 4 فروردين 1391
] [ 11:37 ] [ حامد ] [ جمعه 4 فروردين 1391
] [ 11:36 ] [ حامد ] [ جمعه 4 فروردين 1391
] [ 11:36 ] [ حامد ] |
|
[ طراحی : سليم هاست ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |